سید مومن منفرد
بی شک
نوشتن درباره ی مردی که بیش از دو سومِ عمر خود را صرف مطالعه و نوشتن
کرده، مشکل است. اما بر حسب وظیفه و با اطلاعاتی که درباره ی این شخصیت
شهیر تالش دارم، مطالبی را به نگارش در می آورم. سال ۱۳۳۰ خورشیدی، فرزندی
در سرزمین آذر و آتش؛ شهر کلور خلخال پا به عرصه ی هستی می گذارد. به دلیل
نبود کسب و کار به همراه خانواده اش به تالش می آید در اورماملال ساکن می
شود. در همان روستاتا ششم ابتدایی درس می خواند. سپس راهی تهران می
شود.آموزش و کار در آن شهر بزرگ را پی می گیرد. در انجمن های شعر و ادب
تهران حضور می یابد و در سال ۱۳۵۳ در نشریه ی پرطرفدار آن روزهای تهران
یعنی فردوسی جزء ده شاعر جوان برتر کشور معرفی می گردد. این سرآغاز فعالیت
های هنری علی عبدلی است. در سال ۱۳۵۲ پس از پایان خدمت نظام وظیفه، در
سازمان میراث فرهنگی استخدام می شود . پس از گذراندن دوره های شغلی، به
استان گیلان منتقل می شود و مسئولیت اداره حفاظت میراث فرهنگی منطقه تالش
به وی محول می گردد .
در سال ۵۳
برنامه ی وزین «سیری در تالش» را در رادیو گیلان راه اندازی می کند و
تاسال ۵۵ ادامه می دهد. این دوران، دورانی است که رادیو پای خود را در
منازل تالشان این سو و آن سوی مرز باز نموده است و همه «گوشَه دار: منتظر»
هستند تا این برنامه پخش شود. این صدا، توسط گوینده ی رادیو طنین انداز می
شود: «اینجا، رادیو رشت، سیری در تالش، نویسنده علی عبدلی.» بله اینجاست که
مردم تالش ابتدا با نام علی عبدلی آشنا می شوند؛ مردی که به نظرِ نگارنده
منشأ اصلی بسیاری از حرکت های فرهنگی ـ هنری تالش می باشد، مردی که تالش
شناسی با او به اوج می رسد، مردی که سرآمد همه ی تالش شناسان می شود تا
جایی که امروز کسی اگر بخواهد درباره ی تالش بنویسد رد پای ایشان را می
بیند و این بی انصافی است که فعالیت های فرهنگی، هنری و علمی ایشان را
نادیده بگیریم؛ زیرا وی کسی است که سال ها عمر خود را صرف تحقیق و پژوهش
درباره ی تالش نموده است و شاید هر شغل دیگری را برای خود بر می گزید دارای
وضعیت مالی بهتری می بود، اما وی تصمیم به این کار گرفت و با این کار،
بزرگ ترین خدمت را به تالش نمود و به نوعی می توان گفت او تات مردی است که
توانست تالش را بیشتر به خودِ تالشان بشناساند. او ادامه دهنده ی راه
سرایندگان گمنام دوبیتی های تالشی، استاد هارون شفیقی ها، ذوالفقار
احمدزاده ها، صدقی پونلی و …. می باشد که توانست در زمینه ی تالش شناسی
سرآمد تر و شناخته شده تر از بقیه خود را معرفی نماید. او در زمینه های
مختلفی چون همکاری با رادیو، آهنگسازی در موسیقی تالش، فیلمسازی در تالش،
شعر تالشی، روزنامه نگاری در تالش، تاریخ تالش و … فعالیت نموده است. پس او
را را باید از طریق آثارش شناخت. به همین جهت نگارنده به صورت مختصر از
نظر شعر و شاعری به او می نگرد که امیدوار است مورد قبول افتد.
استاد علی عبدلی از دریچه ی شعر:
ایشان در سال ۱۳۵۴ شعر «شالَه را۱» را در قالب نیمایی سرود و این شعر اولین شعر تالشی در قالب آزاد و نیمایی است که نشان دهنده ی اعتقاد شاعر به شعر آزاد و سپید می باشد تا بتواند قدرت واژگان تالشی را با احساس ناب خود با زبان شعر بیان نماید. ایشان را می توان یکی از اولین سرایندگان شعر تالشی در قالب غزل به شمار آورد . غزل زیر که با توانایی بسیار بالا و تصاویری شاعرانه با عنوان «کلَه جان۲» در سال ۱۳۵۴ یعنی دو سال بعد از انتشار منظومه ی خندیلَه پِشت استاد مسرور سروده شده است را با هم می خوانیم: تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، کله جان نخستین غزلی است که به زبان تالشی سروده شده است .
«کلَه جان»
واتـمَـه تَـنـهـایـیـمَـه دَردم شـمـار نی کلَه جان
عـاشـقـیـم بَـزنـیمَه کن عاشقی عار نی کلَه جان
چـش بَـزن عـاشـقـی چَه هَر چی باتیش دَرَستَرَه
بَـه خـدا کـن عـاشـقی هَر کَسی کار نی کلَه جان
بَـه مـن عـاشـق بـاتـینَه بـوزون بَه وَحدت رَسَمَه
مَـجـنـونˇ زَمـانَـه بِـه هـنـتَـه دَدار نـی کلَه جان
کــو بَـمَندیش، سییا سَنگی چش بَزن عاشقی چَه
دل اَدار، دل غَـمَـه هَـر اشتˇ شـیوار نی کلَه جان
هَـر کَـسـی یـار بـاتـیـیَـه جان باتیشَه دل بَداشَه
نـیشَه زن کˇ بـیـدˇ مشک ملالَه دار نی کلَه جان
سَـلـامـیـم جـواب نـیـشَه دا سـایَـر سَـنگینَه آبَه
بـَزنـیـشَه روزگـاری اَبـلَـق چـیـتـار نی کلَه جان
ای روزی آرمَــه رَسـسـتن بَـه تˇ اَز بَـزونـیـمَـه
روزَلی روزی کˇ اَسب هِست و سـوار نی کلَه جان
برای شناخت بیشتر علی عبدلی می توان به شعر زیر با عنوان «بد۳»مراجعه نمود که گویا با زبان شعر، تمام افکار و اندیشه ی درونی خود را در تک تک واژه های این شعر که قبل از انقلاب اسلامی سروده، گنجانده و در مراحل مختلف زندگی آن را به اثبات رسانیده است:
«من بدم، بد
که در سال بد زاده شده ام
در شهر بد زیسته ام
و در هوای بد
نفس کشیده ام.
اینجا
من
بدم
مثل خالی که در چشم بروید
مثل خروسی که در نیمه های شب بخوابد
مثل ابری
که در دیدرس کویر
بر دریا ببارد.
درود هنگام بدرودم
بدرود هنگام درود
کژم
باژگونم
دیگرم
شیشگی ام را میل ستیز با سنگی ها
تشنگی ام را شور سفر به کویر
و تنهایی ام را
توقع کرنش شهر.
من بدم
بد آمده ام
بد هستم و
بد می روم
بافه و پایه ی پرچینی بلندم
که جریانی شگفت را
محیطی بد است.
سال ها اگر بنشینند و بسرایم
سال ها اگر
بنشینم و بسرایند
بسرایم به صداقت آتش
بسرایند به صداقت آینه
راست می گویم که بد است
زیرا از آنچه که باید
سخنی نتوانیم گفتن
و اگر بگوییم
کس شنودن نتواند.»
استاد عبدلی مثل بسیاری از بزرگان هنرو اندیشه همچون محمود دولتی آبادی ، احمد شاملو و غیره ، تحصیلات خود را در دانشگاه جامعه و مردم دنبال کرد و به تحقیق و پژوهش درباره ی قوم تالش پرداخت و سال ها زندگی درویشانه اش را با کتاب و نوشت افزارفروشی سپری نمود اما اکنون با از دست دادن کتابفروشی خود به علت مشکلات مالی، در منزل خود نشسته و چشم به راه حوادث زندگی ست . او نامهربانی های زیادی در دوران پر فراز و نشیب زندگی فرهنگی خود دیده و همه ی سختی ها و مرارت ها را تحمل کرده و کتاب های متعددی را برای تالش در این سال ها منتشر نمود و به سبب فعالیت های بی شمار فرهنگی اش به دکترای افتخاری جمهوری آذربایجان و نشان علمی کشور ارمنستان دست یافت.
در پایان، من به عنوان یک جوان تالش از استاد علی عبدلی که تالش را به ما معرفی نمود تشکر فراوان دارم و شعر زیر از سروده های خودم را با عنوان «دردَه کَش» به ایشان تقدیم می کنم. «دردَه کَش»
اشـتَـنـی نـامِـردی کـو پِـسـیستیرَه
غَـم و غـرسَـه اون کو تˇ ویسیستیرَه
زَمـونَـه زونـوم تˇ نَـه سـاتَـه نـیـشَه
طــاقَـتـر مَـنـدَه نیـیَـه آسـیستیرَه
خــونˇ دیـل هَـردَرَه دیــل دَکَـردَرَه
دوست و دشبِندی دَسی کو سیستیرَه
تˇ اشـتˇ مَـستَه چِـمی نَـه گَف ژَنی
دَردَه کَـش فَـقَـد زونـو پِـسیـسـتیرَه
چـنـتَـه تˇ پـا سَـری کو پا مَندیرَه؟
تˇ کـو هـیـچی مَندَه نی رِسیستیرَه
بـمِـرم اَز اشـتˇ ســوتَــه دیـلـی را
سـیـسـتـیرَه پِـسیـستیرَه آسیستیرَه
۱ ـ عبدلی، علی، ۱۳۸۰، آفتاوَه جار(سروده های تالشی و تاتی)، انتشارات آرون، صفحه ی ۱۳ تا ۱۹: لازم به ذکر است این شعر نیمایی در سال ۱۳۵۸ در نشریه دامون نیز چاپ شده است.
۲ ـ عبدلی، علی، ۱۳۸۰، آفتاوَه جار(سروده های تالشی و تاتی)، انتشارات آرون، صفحه ی ۱۰: با توجه به بعضی از مسائل، شاعر در این غزل ، به جای واژه «کلَه جان» از واژه «کیجَه جان» استفاده کرده و نگارنده در این مقاله آن را به صورت اصلی اش با واژه ی «کلَه جان» نوشته است.
۳ ـ عبدلی، علی، ۱۳۵۸، جنگل و جنازه(سروده های فارسی و تالشی)، فحه ی ۲۷ و ۲۸
استاد علی عبدلی از دریچه ی شعر:
ایشان در سال ۱۳۵۴ شعر «شالَه را۱» را در قالب نیمایی سرود و این شعر اولین شعر تالشی در قالب آزاد و نیمایی است که نشان دهنده ی اعتقاد شاعر به شعر آزاد و سپید می باشد تا بتواند قدرت واژگان تالشی را با احساس ناب خود با زبان شعر بیان نماید. ایشان را می توان یکی از اولین سرایندگان شعر تالشی در قالب غزل به شمار آورد . غزل زیر که با توانایی بسیار بالا و تصاویری شاعرانه با عنوان «کلَه جان۲» در سال ۱۳۵۴ یعنی دو سال بعد از انتشار منظومه ی خندیلَه پِشت استاد مسرور سروده شده است را با هم می خوانیم: تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، کله جان نخستین غزلی است که به زبان تالشی سروده شده است .
«کلَه جان»
واتـمَـه تَـنـهـایـیـمَـه دَردم شـمـار نی کلَه جان
عـاشـقـیـم بَـزنـیمَه کن عاشقی عار نی کلَه جان
چـش بَـزن عـاشـقـی چَه هَر چی باتیش دَرَستَرَه
بَـه خـدا کـن عـاشـقی هَر کَسی کار نی کلَه جان
بَـه مـن عـاشـق بـاتـینَه بـوزون بَه وَحدت رَسَمَه
مَـجـنـونˇ زَمـانَـه بِـه هـنـتَـه دَدار نـی کلَه جان
کــو بَـمَندیش، سییا سَنگی چش بَزن عاشقی چَه
دل اَدار، دل غَـمَـه هَـر اشتˇ شـیوار نی کلَه جان
هَـر کَـسـی یـار بـاتـیـیَـه جان باتیشَه دل بَداشَه
نـیشَه زن کˇ بـیـدˇ مشک ملالَه دار نی کلَه جان
سَـلـامـیـم جـواب نـیـشَه دا سـایَـر سَـنگینَه آبَه
بـَزنـیـشَه روزگـاری اَبـلَـق چـیـتـار نی کلَه جان
ای روزی آرمَــه رَسـسـتن بَـه تˇ اَز بَـزونـیـمَـه
روزَلی روزی کˇ اَسب هِست و سـوار نی کلَه جان
برای شناخت بیشتر علی عبدلی می توان به شعر زیر با عنوان «بد۳»مراجعه نمود که گویا با زبان شعر، تمام افکار و اندیشه ی درونی خود را در تک تک واژه های این شعر که قبل از انقلاب اسلامی سروده، گنجانده و در مراحل مختلف زندگی آن را به اثبات رسانیده است:
«من بدم، بد
که در سال بد زاده شده ام
در شهر بد زیسته ام
و در هوای بد
نفس کشیده ام.
اینجا
من
بدم
مثل خالی که در چشم بروید
مثل خروسی که در نیمه های شب بخوابد
مثل ابری
که در دیدرس کویر
بر دریا ببارد.
درود هنگام بدرودم
بدرود هنگام درود
کژم
باژگونم
دیگرم
شیشگی ام را میل ستیز با سنگی ها
تشنگی ام را شور سفر به کویر
و تنهایی ام را
توقع کرنش شهر.
من بدم
بد آمده ام
بد هستم و
بد می روم
بافه و پایه ی پرچینی بلندم
که جریانی شگفت را
محیطی بد است.
سال ها اگر بنشینند و بسرایم
سال ها اگر
بنشینم و بسرایند
بسرایم به صداقت آتش
بسرایند به صداقت آینه
راست می گویم که بد است
زیرا از آنچه که باید
سخنی نتوانیم گفتن
و اگر بگوییم
کس شنودن نتواند.»
استاد عبدلی مثل بسیاری از بزرگان هنرو اندیشه همچون محمود دولتی آبادی ، احمد شاملو و غیره ، تحصیلات خود را در دانشگاه جامعه و مردم دنبال کرد و به تحقیق و پژوهش درباره ی قوم تالش پرداخت و سال ها زندگی درویشانه اش را با کتاب و نوشت افزارفروشی سپری نمود اما اکنون با از دست دادن کتابفروشی خود به علت مشکلات مالی، در منزل خود نشسته و چشم به راه حوادث زندگی ست . او نامهربانی های زیادی در دوران پر فراز و نشیب زندگی فرهنگی خود دیده و همه ی سختی ها و مرارت ها را تحمل کرده و کتاب های متعددی را برای تالش در این سال ها منتشر نمود و به سبب فعالیت های بی شمار فرهنگی اش به دکترای افتخاری جمهوری آذربایجان و نشان علمی کشور ارمنستان دست یافت.
در پایان، من به عنوان یک جوان تالش از استاد علی عبدلی که تالش را به ما معرفی نمود تشکر فراوان دارم و شعر زیر از سروده های خودم را با عنوان «دردَه کَش» به ایشان تقدیم می کنم. «دردَه کَش»
اشـتَـنـی نـامِـردی کـو پِـسـیستیرَه
غَـم و غـرسَـه اون کو تˇ ویسیستیرَه
زَمـونَـه زونـوم تˇ نَـه سـاتَـه نـیـشَه
طــاقَـتـر مَـنـدَه نیـیَـه آسـیستیرَه
خــونˇ دیـل هَـردَرَه دیــل دَکَـردَرَه
دوست و دشبِندی دَسی کو سیستیرَه
تˇ اشـتˇ مَـستَه چِـمی نَـه گَف ژَنی
دَردَه کَـش فَـقَـد زونـو پِـسیـسـتیرَه
چـنـتَـه تˇ پـا سَـری کو پا مَندیرَه؟
تˇ کـو هـیـچی مَندَه نی رِسیستیرَه
بـمِـرم اَز اشـتˇ ســوتَــه دیـلـی را
سـیـسـتـیرَه پِـسیـستیرَه آسیستیرَه
۱ ـ عبدلی، علی، ۱۳۸۰، آفتاوَه جار(سروده های تالشی و تاتی)، انتشارات آرون، صفحه ی ۱۳ تا ۱۹: لازم به ذکر است این شعر نیمایی در سال ۱۳۵۸ در نشریه دامون نیز چاپ شده است.
۲ ـ عبدلی، علی، ۱۳۸۰، آفتاوَه جار(سروده های تالشی و تاتی)، انتشارات آرون، صفحه ی ۱۰: با توجه به بعضی از مسائل، شاعر در این غزل ، به جای واژه «کلَه جان» از واژه «کیجَه جان» استفاده کرده و نگارنده در این مقاله آن را به صورت اصلی اش با واژه ی «کلَه جان» نوشته است.
۳ ـ عبدلی، علی، ۱۳۵۸، جنگل و جنازه(سروده های فارسی و تالشی)، فحه ی ۲۷ و ۲۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر