ناصر وحدتی
سال ١٣٧٨ شاید پاییز همان سال انجمن تالشان مقیم تهران، که در آن از استاد دانشگاه “دکتر نظامی” گرفته تا داستان نویس “محمدرضا پورجعفری” و همه ی اقشار جامعه ی تالش عضو و حضور دارند، به احترام استاد کهنسال تالش “هارون شفیقی” در تالار اندیشه ی تهران بیش از هشتصد نفرگردآمده بودند با موسیقی و عکسهای کوچکپور و پذیرایی مفصل و مجری مراسم که من بودم. آن شب برای اولین بار من عبدلی را از نزدیک دیدم ، او را بروی سن دعوت کردم تا از بزرگمرد تاریخ و ادبیاتِ تالش ، شفیقی گرامی سخن بگوید! پیش از این البته عبدلی کار را تمام کرده بود با نوشتن و چاپ و پخش کتاب ارزشمندِ ” تاًریخ کادوس” که ریشه های قوم اش را موشکافانه زیر و رو کرده بود همین اندازه از تحقیق، تفحص کافی بود تا در آنسوی مرزهای تالش وایران عزیزو در سرزمین وسیع تالشان در جمهوری آذربایجان، خدمات او را ارج نهند و دکترش بنامند! دکتر تحقیق، دکتر تاریخ و دکتر انسان شناسی!
عبدلی را در طرح ” مرز پرگهر” که شامل ده افسانه به زبان ده ناحیه ی ایران و ترجمه به فارسی و چند صفحه از اقلیم همان زبان شکل گرفت که متولی اش ” کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان” بود و من مدیر این طرح بودم، صادقانه فراخواندم و او درعرض یک ماه چند افسانه تالشی برای من ارسال کرد که کارشناسان اثر در کانون افسانه های ارسال شده ی اورا در اندازه ه ی سنی مخاطبان خود ندیدند!
تا اینکه انجمن تالشان مقیم تهران همت کرد و مقاله ی بی بدیل و یگانه عبدلی ” زرتشت و تالش” را چاپ و نشر کردند، عبدلی در این اثر با چاپ بیش از یکصد واژه ی تالشی که همگون نوشتاری و هم سطح معنایی با واژه های اوستایی دارند، به رشته تحریر درآورد تا ثابت کند
خاستگاه این انسان شریف، ضد خشونت، عاشق دوستی و برابری همه ی آدمها ، سرزمین تالش بوده است!
علی عبدلی را برای همیشه دوست دارم و آرزومندم روزی از کار طاقت فرسای کاغذ و قلم ، خانه و خانواده رها شودو کاسبی را به کس دیگری از اعضای خانواده موکول نماید تا خود بیشتر و بیشتر این بقیه ی عمرش را بنویسد و بنویسد!!!
بعداز ظهر یک روز پاییز سال هزار و سیصد و
شصت وشش در خیابان مطهری تهران اندکی بعد از مفتح و کمی مانده به خیابان
مهرداد پشت ویترین یک کتابفروشی لوکس کتابی با عنوان “ترانه های شمال” قد
برافراشته بود که نام علی عبدلی روی جلدش می درخشید. پیشتر هم از عبدلی
مقاله های بی شماری در مجله ها چاپ شده در شمال و جاهای دیگر خوانده بودم.
همان ابتدا با خواندن اولین مطلب از او دریافتم که با یک آدم کتاب ساز، بی
ربط و بی مسئولیت در عرصه تحقیق و هرآنچه که شرف و هویت یک نویسنده را رقم
می زند، روبرو نیستم!
کتاب ” ترانه های شمال” او بسیار مسئولانه و دقیق، بیش از دویست دو بیتی موسیقی فولکلور گیلان را دربرگرفته است با ترانه هایی از سرزمین مادریِ خودش، تالش ، سپس غرب گیلان و حتا بعد هم ترانه های شورانگیزی از سرزمین مادری من، شرق گیلان و دیلمان!
کتاب ” ترانه های شمال” او بسیار مسئولانه و دقیق، بیش از دویست دو بیتی موسیقی فولکلور گیلان را دربرگرفته است با ترانه هایی از سرزمین مادریِ خودش، تالش ، سپس غرب گیلان و حتا بعد هم ترانه های شورانگیزی از سرزمین مادری من، شرق گیلان و دیلمان!
سال ١٣٧٨ شاید پاییز همان سال انجمن تالشان مقیم تهران، که در آن از استاد دانشگاه “دکتر نظامی” گرفته تا داستان نویس “محمدرضا پورجعفری” و همه ی اقشار جامعه ی تالش عضو و حضور دارند، به احترام استاد کهنسال تالش “هارون شفیقی” در تالار اندیشه ی تهران بیش از هشتصد نفرگردآمده بودند با موسیقی و عکسهای کوچکپور و پذیرایی مفصل و مجری مراسم که من بودم. آن شب برای اولین بار من عبدلی را از نزدیک دیدم ، او را بروی سن دعوت کردم تا از بزرگمرد تاریخ و ادبیاتِ تالش ، شفیقی گرامی سخن بگوید! پیش از این البته عبدلی کار را تمام کرده بود با نوشتن و چاپ و پخش کتاب ارزشمندِ ” تاًریخ کادوس” که ریشه های قوم اش را موشکافانه زیر و رو کرده بود همین اندازه از تحقیق، تفحص کافی بود تا در آنسوی مرزهای تالش وایران عزیزو در سرزمین وسیع تالشان در جمهوری آذربایجان، خدمات او را ارج نهند و دکترش بنامند! دکتر تحقیق، دکتر تاریخ و دکتر انسان شناسی!
عبدلی را در طرح ” مرز پرگهر” که شامل ده افسانه به زبان ده ناحیه ی ایران و ترجمه به فارسی و چند صفحه از اقلیم همان زبان شکل گرفت که متولی اش ” کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان” بود و من مدیر این طرح بودم، صادقانه فراخواندم و او درعرض یک ماه چند افسانه تالشی برای من ارسال کرد که کارشناسان اثر در کانون افسانه های ارسال شده ی اورا در اندازه ه ی سنی مخاطبان خود ندیدند!
تا اینکه انجمن تالشان مقیم تهران همت کرد و مقاله ی بی بدیل و یگانه عبدلی ” زرتشت و تالش” را چاپ و نشر کردند، عبدلی در این اثر با چاپ بیش از یکصد واژه ی تالشی که همگون نوشتاری و هم سطح معنایی با واژه های اوستایی دارند، به رشته تحریر درآورد تا ثابت کند
خاستگاه این انسان شریف، ضد خشونت، عاشق دوستی و برابری همه ی آدمها ، سرزمین تالش بوده است!
علی عبدلی را برای همیشه دوست دارم و آرزومندم روزی از کار طاقت فرسای کاغذ و قلم ، خانه و خانواده رها شودو کاسبی را به کس دیگری از اعضای خانواده موکول نماید تا خود بیشتر و بیشتر این بقیه ی عمرش را بنویسد و بنویسد!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر